پیش نمازی ابوبکر به دستور پیامبر دلیل حقانیت برای خلافت است؟

پیش نمازی ابوبکر به دستور پیامبر دلیل حقانیت برای خلافت است؟

برای مشاهده این کلیپ باید «فیلـترشکن» خود را روشن کنید

در این کلیپ به پیش نمازی ابوبکر به دستور پیامبر دلیل حقانیت برای خلافت است؟ پرداخته ایم

در منابع اهل سنت آمده است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در زمان بیماری خود ابوبکر را برای پیش نمازی فرستاد تا برای مردم نماز بخواند. از این رو اهل سنت پیش نمازی را دلیل بر شایستگی ابوبکر بر امر خلافت دانسته اند، و می گویند کسی را که پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را در امر معنوی مقدم داشته است، چطور در امر دنیوی ما او را مقدم نداریم.
امروز و تو این ویدیو ابتدا روایات در این خصوص را نقل؛ و سپس آن را مورد نقد قرار می دهیم و اثبات می کنیم که این روایات جعلی و دروغین است و نمی توان با فضیلت تراشی؛ توجیهی برای غصب خلافت امیرالمومنین علی سلام الله علیه آورد

❤️❤️❤️❤️❤️

از بین روایات مختلف به چهار مورد اشاره می کنم؛ پس با من همراه باشین…

الف): مسلم در صحیح خود از«عایشه» این‌گونه روایت نقل می کند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) هنگام نماز وارد خانه ام شد و فرمود: «بگویید ابوبکر با مردم نماز بگزارد. گفتم: یا رسول الله! ابوبکر مردی رقیق القلب و ‌نازک دل است او هرگاه قرآن می خواند نمی‌تواند خود را از گریه باز دارد؛ ای کاش غیر ابوبکر را فرمان می‌دادید تا با مردم نماز بخواند … عایشه می گوید: من این سخنم را سه بار تکرار کردم ولی پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: «ابوبکر با مردم نماز بگزارد، شما همانند همراهان یوسف هستید»(1).
ب): همچنین بخاری در حدیث دیگری به نقل از عایشه می‌گوید: «هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بیمار شد، (همان بیماری که به فوت ایشان انجامید). بلال آمد تا پیامبر را از وقت نماز آگاهش نماید، پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: «بگویید ابوبکر با مردم نماز بگزارد»… سپس شخصی را به نزد ابوبکر فرستادند تا اینکه آمد و با مردم به نماز ایستاد آنگاه پیامبر (صلی الله علیه وآله) در خود احساس سبکی کرد و با تکیه بر دو مرد از خانه بیرون آمد و به مسجد وارد شد… و چون ابوبکر وجود پیامبر(صلی الله علیه وآله) را احساس نمود، خواست تا عقب رود که پیامبر (صلی الله علیه وآله) به او اشاره فرمود تا به جای خود بماند. سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد و در کنار ابوبکر نشست آنگاه ابوبکر به پیامبر(صلی الله علیه وآله) اقتدا نمود و مردم هم به ابوبکر اقتدا کردند»(2).
پ): طبری در تاریخ خود در همین رابطه می نویسد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: «آیا هنگام نماز فرا رسیده است؟ شخصی گفت: آری.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: «به ابابکر دستور دهید با مردم نماز بخواند».
عایشه گفت: ابوبکر مردی رقیق القلب است. به عمر دستور دهید. پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: «به عمر بگویید».
عمر گفت: من تا مادامی که ابوبکر حضور دارد بر او مقدم نخواهم شد، آنگاه ابوبکر جلو رفت، پیامبر (صلی الله علیه وآله) چون احساس نمود که از شدت تب او کاسته شده است، از منزل بیرون آمد و به مسجد رفت و چون حرکت پیامبر (صلی الله علیه وآله) به گوش ابوبکر رسید، خود را عقب کشاند؛ پیامبر(ص) هم پیراهن او را کشید و خود در جای او قرار گرفت، آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نشست و از همان‌ جایی که ابوبکر انجام داده بود، پیامبر(صلی الله علیه وآله) هم نماز را نشسته ادامه دادند»(3).
ت): محمد بن عمر (واقدى‏) از عبد الرحمن بن عبد العزیز، و عبد العزیز بن محمد از عماره بن غزیّه، از محمد بن ابراهیم نقل مى‏ کنند که مى‏ گفته است پیامبر (صلی الله علیه وآله) در بیمارى خود ابو بکر را فرمود تا با مردم نماز بگزارد، پس آن گاه پیامبر (صلی الله علیه وآله) در خود احساس بهبودى کرده بیرون آمد و به همان حال که ابو بکر به نماز بود پیش آمد و ابو بکر متوجه نشد تا هنگامى که پیامبر (صلی الله علیه وآله) دست بر شانه‏اش نهاد. ابو بکر اندکى عقب آمد و پیامبر (صلی الله علیه وآله) در جانب راست او نشست و به نماز او اقتداء فرمود(4).
نقد روایات:
مطالبی که در این روایات آمده است بسیار تأمل بر انگیز و جای اشکالات فراوانی دارد که به آن اشاره می کنیم:
1- اگر پیامبر (صلی الله علیه وآله) به ابوبکر دستور داده بود که با مردم نماز بخواند، پس چرا با زحمتی که قادر به راه رفتن نبود، و با تکیه بر دو مرد به مسجد می‌رود و به نماز مشغول می‌شود؟
2- آیا حضور پیامبر در مسجد برای تأیید ابوبکر بوده است؟ اگر چنین است، پس چرا او را کنار می‌زند و پیراهن او را می‌کشد و خود جای او می‌ایستد و نماز می‌خواند؟
3- اگر ابوبکر به پیامبر(صلی الله علیه وآله) اقتدا نموده است، چنانچه روایت می‌گوید، پس امامت او معنا ندارد. بنابراین، آیا ممکن است شخصی در زمان واحد و در یک نماز، هم امام باشد و هم مأموم؟
4- این نمازی که ابوبکر به جای پیامبر خوانده، کدام نماز بوده است؟ (صبح، ظهر، عشاء) و در کجا این امامت انجام شده است؟ و چرا محدثان اهل سنّت در کتاب های خود این قضیه را متناقض نقل کرده‌اند؟

5-

– اگر این نماز دلیل بر اولویت ابوبکر در خلافت است، پس چرا مهاجرین و انصار و حتی خود ابوبکر در سقیفه به آن استناد نکرده‌اند؟
6- اگر نماز ابوبکر به جای پیامبر موجب استحقاق او برای خلافت شده است؛ پس چرا «عبدالرحمن بن عوف» سزاوار خلافت نباشد؟ مگر نه این است که محدثان اهل سنت در مورد «عبدالرحمن بن عوف» از قول پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) روایات زیادی نقل کرده‌اند که آن حضرت در حقّش فرمود: «صلّی خلفه»؛ «پشت سرش نماز بخوانید»(5).
7: آیا این نماز بر فرض ثبوت می‌تواند می‌تواند جای آن همه نصوص جلیّه از طرف پیامبر اکرم(ص) در حق امیر مؤمنان (ع) که فرمود: «ای علی تو نسبت به من به‌منزله هارون نسبت به موسى هستی»[5] و … را بگیرد؟
8- بر فرض ثبوت این موضوع، چطور پیامبر(صلی الله علیه وآله) در بستر بیماری وقتی که امر می‌کند ابوبکر به جای او در مسجد امامت کند هذیان نمی‌گوید! اما وقتی که امر می‌کند قلم و کاغذی بیاورید تا بنویسم چیزی را که بعد از من به ضلالت و گمراهی نیفتید، به قول عمر آن حضرت هذیان می‌گوید؟!(6).
اگر پیامبر اکرم (ص) هذیان می‌گوید، پس چرا قول آن حضرت را در نماز ابوبکر ملاک قرار داده‌اید؟! و اگر هذیان نمی‌گوید، پس چرا عمر به آن حضرت نسبت هذیان گویی را داد؟!
9- در زمانی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در بستر بیماری بودند، امر کردند که اصحاب در لشکر اسامه شرکت کنند و تخلف کنندگان را لعنت کردند.(7)
در حالی که به نظر مورخان، اسامه تا زمان رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از جنگ بر نگشته بود، اینک با توجه به این حقیقت آیا ابوبکر در لشکر اسامه شرکت کرد یا خیر؟ اگر شرکت نکرده است پس تخلف از امر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نموده است.
و اگر شرکت کرده است بنا به نقل اکثر مورخان، در این صورت در مدینه نبوده تا توانسته باشد به جای پیامبر نماز خوانده باشد(8).
پس با وجود چنین تناقضی چه طور ابوبکر به جای پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نماز خوانده است؟
10.: چرا پیامبر اکرم زنان خود را سرزنش می‌کند و آنان را همچون زنانی می‌داند که می‌خواستند حضرت یوسف را گمراه نمایند؟ مگر عایشه چه کرده بود که مستحق چنین ملامتی شد؟!
در نتیجه با وجود این همه اشکال نمی توان صحت و دلالت چنین روایاتی را پذیرفت و این روایات را می توان از جمله روایات جعلی دانست.

نکته حائز اهمیت اینکه پیامبر به دلیل اهمیّت مسأله، اصرار فراوان داشت که سپاه اسامه کوچ کند و سران قریش را به غیر از بنى هاشم هم تشویق مى‌فرمود تا به آن سپاه بپیوندند. با آنکه روزهاى آخر عمر پیامبر و دوران کسالت او بود، امّا با تکرار فراوان مى‌خواست که اصحاب به اردوگاهى که اسامه در آنجا استقرار یافته بروند و مدینه از مخالفان على علیه السّلام در هنگام وفات آن حضرت خالى باشد. عده‌اى با دیدن وخامت حال پیامبر، براى فتنه‌انگیزى پس از فوت آن حضرت، از پیوستن به آن سپاه تعلّل ورزیدند و جوان بودن اسامه را بهانه ساختند. پیامبر خدا ناراحت شد و تخلّف‌کنندگان از اجراى فرمان و پیوستن به اسامه را لعنت کرد: «جهّزوا جیش اسامه، لعن اللّه من تخلّف عنه» . 1بعضى هم به قرارگاه سپاه اسامه رفتند و دوباره به مدینه برگشتند.

موضوع «تخلّف از جیش اسامه» مورد بحث فراوان میان مورخین و متکلّمین است.

سرپیچى از دستور پیامبر، پس از آن همه اصرار براى پیوستن افراد به سپاه اسامه، خطایى نابخشودنى است و نشان برنامه‌ریزى قدرت‌طلبان براى به دست گرفتن حکومت و کنار زدن على علیه السّلام به شمار مى‌رود.