معراج پیامبر (ص) و مشاهدات ایشان – دلیل عروج پیامبر (ص) چیست؟
قرآن مجید در مورد معراج میفرماید:
سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ[1]
پاک و منزه است آنکس که بندهاش را در یک شب، از مسجدالحرام به مسجدالأقصى که گرداگردش را پربرکت ساختهایم برد؛ تا برخى از نشانههاى خود را به او ارائه دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.
این آیه از مسأله «اسراء» یعنى سفر شبانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از مسجدالحرام به مسجد اقصى (بیت المقدس) که مقدمهاى براى معراج بوده است سخن مىگوید.
این سفر که در یک شب و مدت کوتاهى صورت گرفت، حداقل در شرایط آن زمان، از طرق عادى به هیچ وجه امکان پذیر نبود، و جنبه اعجازآمیز و کاملاً خارقالعاده داشت. داستان سلیمان نبی (سلام الله علیه) و جابجایی توسط باد نیز، از این قبیل امور خارق العاده و عجیب بود.
این سفر شبانه اعجازآمیز؛ به طور کامل، در یک شب واقع شد، و مهم نیز همین است که: فاصله میان مسجدالحرام و بیتالمقدس که بیش از یکصد فرسخ است و در شرائط آن زمان، مىبایست روزها یا هفتهها به طول بیانجامد، تنها در یک شب رخ داد. تعبیر «عبد» نشان مىدهد: این سفر در بیدارى واقع شده و این سیر، جسمانى بوده است، نه روحانى؛ زیرا سیر روحانى معنى معقولى جز مسأله خواب یا حالتى شبیه به خواب ندارد، ولى کلمه «عبد» نشان مىدهد: جسم و جان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این سفر شرکت داشته است. آغاز این سیر که مقدمهاى بر مسأله معراج به آسمانها بوده؛ «مسجدالحرام» در «مکّه» و انتهاى آن «مسجدالاقصى» در «قدس» بوده است.
هدف از این سیر، مشاهده آیات عظمت الهى بوده، همانگونه که دنباله این سیر در آسمانها نیز به همین منظور، انجام گرفته است تا روح پر عظمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در پرتو مشاهده آن آیات بیّنات، عظمت بیشترى یابد، و آمادگى فزونترى براى هدایت انسانها پیدا کند، نه آنگونه که کوتهفکران مىپندارند که: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به «معراج» رفت تا خدا را ببیند! به گمان اینکه: خدا محلّى در آسمانها دارد!
وقتی «ذِعلِب یمانی» از امیرالمؤمنین علی (سلام الله علیه) پرسید: آیا پروردگار خود را دیدهای؟ حضرت در پاسخ به او فرمود: آیا چیزی را که نبینم، میپرستم؟[2]
به هر حال، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گرچه عظمت خدا را شناخته بود، و از عظمت آفرینش او نیز آگاه بود، ولى «شنیدن، کى بود مانند دیدن»! کدام دیدن؟ کدام چشم؟
اگر چشم خودش بیننده است، پس چرا چشم مرده نمیبیند؟ بینایی مربوط به قلب و روح است؛ چشم آلت اجرای دیدن است. بنابراین آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در معراج دید، به این دلیل بود که قلبش حاضر بود یعنی با اطمینان قلب همراه بود که این صورت اصلی جبرئیل است و همچنین سایر اموری که در معراج دید. امام رضا (سلام الله علیه) در جواب پرسش کنندهای که گفت میگویند حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا را دید؛ فرمود: با چشم قلب خدا را دید.[3]
او خدا را میدید نه سدره المنتهی را، او خدای سدره را میدید، او به خالق ملک توجه داشت نه ملک؛ من و شما بازیچهای به دست میآوریم و به همان مشغول میشویم.[4] اگر کسی در حال گردش آتشگردان به آن نظر افکند یک دایره میبیند؛ عقل است که در دیدنش خطا و در حکمتش تردیدی ندارد بلکه خطایِ حس را تشخیص میدهد؛ عقل میگوید چشم خطا کرد، درون آتش گردان چند تا آتش است که یک دایره مینماید؛ عقلت میگوید این دایره موهوم است، علت وهم هم، آن است که چون هنوز یک جزء آن در حس مشترک منتقش نشده، جزء بعدش میآید، این است که دایره به نظر میآید؛ و همچنین مثال دیگر قطرات باران است که به نظر خط مستقیمی میآید![5] غرض اینکه آنچه در معراج اتفاق افتاد، دخالت چشم دل بود.
«شیخ عبد العزیز بن عبد الله بن باز»، رئیس ادارات «بحوث علمیه و افتاء و دعوت و ارشاد» از علماى متعصّب وهابى معاصر، در کتاب «التحذیر من البدع» مىگوید:
«شکّ نیست که: اسراء و معراج از نشانههاى بزرگى است که دلالت بر صدق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، و بلندى مقام و منزلت او مىکند».
تا آنجا که مىگوید: «اخبار متواتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که: خدا او را به آسمانها برد و درهاى آسمان را به روى او گشود».(التحذیر، ص 7)[6]
حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از ادای نماز و ملاقات ارواح انبیاء در بیتالمقدس؛ در بین راه قافلهی قریش را دید که قصد سفر به مکه داشتند، یک شترشان گم شده بود و ظرف آبی هم داشتند و حضرت مقداری از آن آب نوشید. صبح که جریان معراج را ذکر فرمود، ابوسفیانها و ابوجهلها گفتند چه میگویی؟ از اینجا تا بیتالمقدس یک ماه راه است! حضرت جریان قافلهی قریش را تعریف کرد و ایشان را به انتظار تا بازگشتن آنها دعوت کرد تا صدق مدعای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روشن گردد … گفتند خوب حالا بگو ببینیم مسجد اقصی چند ستون دارد؟ در این وقت جبرئیل به اذن پروردگار، مسجد اقصی را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشان داد، حضرت ستونها و قندیلها را شمرد و تعداد آنها را فرمود؛ از آنجا که قصد معاندین بهانهگیری بود، بهانه آورده و ایمان نیاوردند، حتی پس از بازگشتن قافلهی قریش و تصدیق ماجرا، باز هم قبول نکرده و ایمان نیاوردند.[7]
بنابراین برخی از اوصاف که در روایات در وصف بهشت و جهنم آمده است و یا به مسائلی که جزء امور غیبی است و حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) از آن خبر دادهاند، مربوط به معراج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. چنانچه نقل شده؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب معراج گوشهای از عذاب برزخیان را به چشم دید؛ حرام خوارها، زنا کارانی که بکارت دوشیزگان را از طریق غیر مشروع نابود کرده بودند، بدهکارانی که مدام مقروض بوده و بر بدهیشان میافزودند و…[8]
در شب معراج؛ بهشت و جهنم و ملکوت آسمانها را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشان دادند و تا نصف شب طول کشید. این سیر، مراحل مختلفی داشته که حضرت در هر یک مشاهداتی را از نظر میگذراند.
در آسمان پنجم حضرت امیر (سلام الله علیه) را میبیند که جبرئیل عرضه میدارد فرشتگان مشتاق زیارت او بودند که ملکی به هیبت او درآمد تا ملائکه هم لذت ببرند؛ در روایت دیگر است که هر شب جمعه هفتاد هزار ملک به زیارت این صورت میآیند و ثوابش برای دوستان علی (سلام الله علیه) است.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنید که ندا بلند شد: یا محمد! که را دوست میداری؟ عرض کردم من علی (سلام الله علیه) را دوست میدارم فرمود نظر کن به طرف راست؛ نظر کردم صورت علی (سلام الله علیه) را دیدم.(علی (سلام الله علیه) به معراج نرفت اما خدای تعالی صورت حضرت را برای انس رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مجسم کرد)
همچنین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که از سدره گذشت، ذات احدیت به صدای علی (سلام الله علیه) با رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حرف زد، یعنی صوتی که خدا ایجاد فرمود به لهجه علی (سلام الله علیه) بود، رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد خدایا تو با من حرف میزنی یا علی (سلام الله علیه)؟ خدا فرمود: قلب تو را مملو از محبت به علی (سلام الله علیه) یافتم، فلذا به لغت علی (سلام الله علیه) با تو سخن گفتم؛ علاوه بر این، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، صورت نوری امیرالمؤمنین علی (سلام الله علیه) را در ملأ اعلی مشاهده کرد.
خدا در معراج به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود یا محمد! که را وصی خودت قرار دادهای؟ عرض کرد هرکه را تو معین کنی. خدا فرمود: علی ابن ابیطالب (سلام الله علیهما)، همچنین خداوند فرمود: ای محمد! حالا که برمیگردی، سفارش علی (سلام الله علیه) را به امت بکن؛ مقام علی (سلام الله علیه) را به خلق برسان. پس دیدم بر سمت راست عرش نقش بسته:
لَا اِلَهَ اِلَّا اَنَا، مُحَمّدٌ رَسُولِی وَ اَیَّدتُهُ بِعَلِی.[9]
پس از این ماجرا بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمؤمنین علی (سلام الله علیه) فرمود: در «سدره المنتهی» خدا احوال تو را پرسید و تو را امام قرار داد؛ جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و وارث علم نبوت.
آقا امیرالمؤمنین علی (سلام الله علیه) میفرماید: آیهای بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل نشد؛ نه در شب، نه در روز، نه درباره آسمان و زمین، نه دنیا و آخرت، نه بهشت و دوزخ، نه کوه و دشت، و نه نور و ظلمت؛ جز اینکه آن را بر من فروخواند و به من دیکته کرد تا آنها را به دست خود نوشتم و تأویل، تفسیر، ناسخ، منسوخ، محکم، متشابه، خاص و عام قرآن را به من آموخت و یادم داد که در کجا نازل شده و درباره چه نازل گشته تا روز رستاخیز.[10] با دقت در این تعابیر مشخص میشود علوم وحیانی نزد اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) است و همچنین که چرا بهشت، بدون ولایت امیرالمؤمنین علی (سلام الله علیه) محقق نمیشود؛ روشن میگردد.
هنگامی که حضرت رضا (سلام الله علیه) به نیشابور رسید و میخواست از آنجا نزد مأمون برود، اصحاب حدیث در اطرافش گرد آمدند و گفتند: ای فرزند رسول گرامی، از ما گذر میکنی و به حدیثی مستفیدمان نمیفرمایی؟ امام (سلام الله علیه) در محمل نشسته بود. برای آنکه تقاضای اهل حدیث را اجابت نماید، سر از محمل بیرون آورد و فرمود: از پدرم موسی بن جعفر (سلام الله علیهما) شنیدم که او از پدرش جعفر بن محمد (سلام الله علیهما) شنیده و او نیز از پدرش و جدش تا علی (سلام الله علیه) که فرمود: از رسول گرامی شنیدم که فرمود: از جبرئیل شنیدم که میگفت: که از باری تعالی شنیدم که فرمود: لَا اِلَهَ اِلَّا الله قلعه من است و آنکس که در قلعه من وارد شود، از عذاب من ایمنی خواهد داشت.
پس از آنکه مرکب حامل محمل حرکت نمود، ما را ندا داد که کلمه توحید شروطی دارد و من شروط آن هستم.[11] و [12]
علامت چنین کلمه توحیدی، این است که پیمان علی (سلام الله علیه) را نقض نکنید، در جایگاه او ننشینید و حدیثش را تکذیب ننمایید.[13] و [14]
یکی از عجائبی که خدا آن شب نشان پیغمبرش داد، ارواح انبیاء بود؛ مجمع انبیاء در مسجد اقصی بود؛ 44414 نفر از انبیاء جمع شدند و جبرئیل هم، در مسجد اقصی اذان گفت و بازوی حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفت و عرض کرد یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بایست جلو.
حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در ادامه این سیر میفرماید: دیدم زمینی را که بدون عمارت است و ملائکه مشغول ساختن عمارت بودند؛ یک خشت از طلا و یک خشت از نقره، گاهی میایستادند و کار نمیکردند، گفتم چه میکنید؟ عرض کردند برای امت تو خانه میسازیم. گفتم چرا گاهی میایستید؟ گفتند هر وقت «سُبحان اللهِ وَالحَمدُلله وَ لااِلهَ اِلّا اللهُ وَ اللهُ اَکبَر» بخوانند، ما میسازیم و وقتی که نمیخوانند، ما باز میایستیم.[15]
علی (سلام الله علیه) میفرماید: آنچه از ثواب و عقاب و دیگر امور مربوط به آخرت، پس از قیام قیامت مشهود میگردد، به مراتب بزرگتر از آن چیزی است که در دنیا شنیده شده و تصورش میرفت.[16]
با این گفتار بازمیگردیم تا پاسخ مادیون را ارائه کنیم که میگویند طبیعت بدون خالق است!
آیا میتوان گفت تقسیم تخم نسل، به دو گروه پسر ساز و دختر ساز که گروه اول یک کروموزوم از گروه دوم کمتر دارد، توانسته است در طول قرون و اعصار، این چنین عمل حکیمانهای انجام دهد و موازنه مرد و زن و نر و ماده را در سراسر جهان محافظت نماید؟
کدام نیروی حسابگری است که در تمام اقطار جهان ناظر بر کلیه موالید انسان و حیوان است و آگاهانه تخمهای نسل را به دو گروه تقسیم میکند؟ پسر ساز و دختر ساز؛ و بدینوسیله در تمام کشورها تعداد مرد و زن را متعادل نگاه میدارد؟[17] آیا خالقی جز خداوند عالمیان که اول و آخر اوست؛[18] توان اجرای چنین تدبیر حکیمانهای را دارد؟ مسلمأ پاسخ منفی است، چرا که تنها او چنین قدرتی دارد.
اما در مورد بیهدف بودن دنیا؛ راستی اگر مهندسی، ساختمان عظیمی را در وسط بیابانی بر پا کند و سالیان دراز در تکمیل و تنظیم آن بکوشد و تمام وسائل را در آن فراهم سازد و هنگامی که از او سؤال کنند منظورت چیست؟ بگوید: هدفم این است که در تمام عمر این ساختمان، رهگذری از این راه بگذرد و یک ساعت در آن بیاساید! آیا همه تعجب نخواهیم کرد و نخواهیم گفت: یک ساعت آسودنِ یک رهگذر، این همه تشکیلات و مقدمات و ذیالمقدمات نمیخواهد.[19]
عدم وجود معاد، مانند آن است که شخص عاقلی برای استراحت یک روز خود، در میان بیابان؛ یک موتور آبی نصب نماید و کاخ با شکوهی بسازد و پس از پایان آن روز، ساختمان و دستگاه موتور آب را خراب سازد، به گونهای که اثری از آن بر جای نماند. آیا امکان دارد چنین عملی را یک انسان فهمیده و خردمند انجام دهد؟! حال چگونه ممکن است خدای حکیم، چنین عملی را انجام دهد و جهان با عظمت و انسان کامل را فقط برای هدفی که مساوی با هیچ است، آفریده باشد؟![20]
چشم جستجوگر بشر که در سایه سار طبیعت به غور نشسته و آمد و شد خورشید و ماه؛ پویش و رویش گیاهان، زاد و ولد انسان و حیوانات؛ پیری و فرسودگی انسان، خزان بهار و خلاصه تمام مواهب طبیعی را شاهد است، به دنبال منشأ نظم و همبستگی است؛ کدام ناظم اینگونه خورشید را سحرخیز تربیت کرده و کدام خالق است که جنین را در دنیای محدود خود روزی میرساند و سر موعد او را به خروج از دنیای تاریک و قدم گذاشتن در طبیعت وسیع رهنمون میشود؟ آیا اینها خودبهخود شکل گرفته و شعوری ذاتی، معلم هدایتشان شده است؟
از این گذشته، کدام قدرت لایزال است که آتش سوزان را برای ابراهیم (سلام الله علیه) گلستان میکند؟
کدام خالق است که به زوج با استعداد و جوان فرزند نمیدهد؛ اما به پیران سالخوردهای چون ابراهیم (سلام الله علیه) فرزند عطا میکند؟ کیست که به زکریا مژده ولادت یحیی (سلام الله علیهما) را میدهد؟
آری با خواست و اراده او، هرچند شرایط و علل و معالیل فراهم نباشد؛ میشود آنچه نباید بشود؛ همچنین که با خواست او، هرچند شرایط فراهم باشد، آب از آب تکان نخواهد خورد؛ هرچند دنیا، دنیای اسباب و مسببات است؛ اما فوق اینها، مشیت و ارادهی خالقی حکیم که در عین حال قدیر است، روشن کننده وضع خواهد بود.[21]
دنیا مقدمه و آخرت هدف است و این سعادت بشر را در پی خواهد داشت (یعنی برای سعادت او ترسیم شده)؛ بیهدف رها کردن دنیا و عدم تحقق وصال دنیا و آخرت که عملی عبوث است؛ زاییده ناتوانی، نادانی و پشیمانی است که در ساحت قدس الهی ندارد.
خداوند مراحل خلقت، مرگ و بازگشت انسان را چنین به تصویر میکشد:
مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَى[22]
ما شما را از آن (زمین) آفریدیم؛ و به آن باز مىگردانیم؛ و بار دیگر (در قیامت) شما را از آن بیرون مىآوریم.
در جای دیگر کوچک بودن خلقت انسان از خاک و مقایسه آن با آسمانها و زمین را دلیلی بر توانایی خود معرفی میکند:
أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ[23]
آیا آنها نمىدانند خداوندى که آسمانها و زمین را آفریده و از آفرینش آنها ناتوان نشده است، مىتواند مردگان را زنده کند؟! آرى (مىتواند) زیرا او بر هر چیز تواناست.
قرآن مجید در 97 مورد آفریدگار آفرینش را «حکیم» میداند و نتیجهی این حکیم بودن ادامهی حیات و رسیدن به اهداف نهایی است که بدون جهان رستاخیز، این اهداف و اوصاف معنی و مفهوم نخواهد داشت.[24] اما قرآن درصدد بیان حقیقت دیگری سوای از موهومات فکری مادیون است، هم به قدرت الهی، هم به حکمت او؛ و هم به هدفمند بودن خلقت و امکان بازگشت آن اشاره میکند و میفرماید: ما آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دو است، به بازى (و بىهدف) و جز به حق نیافریدیم؛ و قیامت به یقین فرا خواهد رسید (و جزاى هرکس به او مىرسد)؛ روز جدایى (حق از باطل) وعدهگاه همه آنهاست. ولى بیشتر آنان نمىدانند.[25]
اگر انسان قیامتی نداشته باشد، مثال بهتر مثال جنین است. میدانیم جنین در مدتی که در رحم است اعضاء و جوارح (چشم، گوش، جهاز تنفس، دست و پا…) برایش خلق میشود. جنین در رحم یک زندگی گیاهی دارد و مثل یک گیاه زندگی میکند، ولی تجهیزاتی به او داده شده است که در عالم رحم به کار نمیآید و ظهور و بروزی ندارد؛ مثلأ چشم برای زندگی گیاهیِ در رحم نیست. اگر بنا باشد دورهی زندگی جنین، آخر نه ماه پایان پذیرد، این خلقت تناسب با این زندگی ندارد؛ یعنی یک کسی حق دارد بگوید«این چشم و گوش و دست و پا برای چه آفریده شد؟ این ریه برای چه آفریده شد؟ در حالی که یک بار هم با آن تنفس نکرد! (خلق) این تجهیزات برای موجودی که طبق قانون کلی تمام دوره طبیعی عمرش (نه ماهِ داخل رحم است) و بعد از نه ماه باید خشک شود و بمیرد، عبث، لغو و باطل است.»
اگر نظام کلی خلقتِ جنین این باشد که پایان زندگیاش؛ همان پایان رحم باشد، این تشکیلات عبث است؛ یعنی جای این سؤال هست که «دیگر این چشم و گوش و دست و ریه برای چه است؟» همهی اینها تجلیگاههای دیگری را نشان میدهند؛ نشان میدهند که اینها در ظرف دیگری غیر از این ظرف، تجلی واقعی خودشان را خواهند کرد و آنگاه چشم کار چشمی خواهد کرد و گوش کار گوشی و…
قرآن در واقع میخواهد بگوید که الآن در متن و بطن خلقت شما، عالمِ بعد از مرگ وجود دارد؛ شما الآن یک وجود برزخی و وجود قیامتی را بالقوه در خود دارید و در همهی اشیاء این استعداد بازگشت به سوی خداوند وجود دارد؛ و اگر آن بازگشت نبود، اصلأ این خلقت نبود؛ این هستیای که شما میبینید، قسمتی از هستی است و به قسمت دیگر آن توجه ندارید؛ هستی که سراشیب میشود، خیال میکنید در این سراشیبی تمام میشود و اما اینکه این سراشیبی، دو مرتبه صعود و بازگشتی دارد به سوی خدا و در کمون آن، این بازگشت نهفته است، به این توجه ندارید. [26]
تمام موجودات از قبیل جماد و نبات و حیوان، از شئونات انسان و در مرتبه نازله بشمار میروند و به طفیل وجود او موجودند و غایت و فائده آنها خدمت به نوع بشر است.[27]
در مکتب مادیگری، جهان معلول تصادف اتمهای بیشمار و مولکولهای بینهایت است، بیآنکه خالق دانا و توانائی باشد که این اتمها را آفریده و به صورت انواعی درآورد، بدون آنکه برای اصل آفرینش هدف و غرضی باشد.(در این مکتب هدف فاعلی و غایی نادیده گرفته میشود)
«جورج هربرت بلوند» استاد فیزیک عملی میگوید: فرض اینکه نظم جهان خود به خود یا در نتیجه هرج و مرج به وجود آمده، تحقیر و توهینی است نسبت به عقل و شعور انسانی.[28] و [29]
مادیها از نظر جهانبینی تک بعدی هستند اما مکاتب الهی دو بعدی هستند؛ از همین رو، قرآن خط بطلانی بر عقیده مادیون که منکر وجود خدا و جهان پس از مرگ هستند کشیده و میفرماید:
یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ[30]
اى انسان! تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مىروى و او را ملاقات خواهى کرد.
در نهجالبلاغه شریف، آقا امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) با بیانی شیوا، تفاوت دو دیدگاه را به زیبایی ترسیم نموده و میفرماید:
به راستى که دنیا، منتهاى دید کوردلان است، و ماوراى آن، چیزى نمىبینند، در حالىکه شخص بصیر و روشن ضمیر، دیدش در آن نفوذ مىکند و از آن مىگذرد، و مىداند که سراى جاویدان وراى آن است. از این رو، شخص بصیر و بینا، آماده کوچ کردن از دنیاست، حال آنکه، کوردلِ اعمى، چشمش را به آن دوخته و به سوى آن حرکت مىکند، ولى انسان بصیر و بینا از آن، زاد و توشه برمىگیرد، در حالىکه کوردل، براى آن، زاد و توشه مىاندوزد![31]
دنیا سراى عبور است نه سراى اقامت و مردم در دنیا دو گونهاند: بعضى خود را فروختند و خویش را هلاک کردند و بعضى خود را خریدند و آزاد کردند.[32]
در مکتب الهی هر پدیده دارای علل چهارگانه است که بدون آن تحقق نمیپذیرد؛ علت فاعلی، علت مادی، علت صوری و علت غائی… میز، صندلی، بخاری و… که نزد ماست هر کدام دارای علل چهارگانه است:
مثلأ نجار و آهنگر علت فاعلی آن است؛ آهن و تختهای که از آن ساخته شده است علت مادی آن، صورت و شکلی که میز و صندلی و بخاری به آن شکل ساخته شده است، علت صوری آن و هدفی که آهنگر و نجار را برای ساختن آنها وادار کرده است، علت غائی آن به شمار میرود؛ روی این اساس باید برای انسان چهار علت تصور نمود و تصور آنها پس از توجه به مثالهای پیش آسان است؛ شما از خانه خود حرکت میکنید تا دوست خود را در نقطه خاصی دیدن کنید؛ یا نطفه از حالت سلولی به صورتهای دیگری همچون علقه، مضقه و…در حرکت است؛ حرکت چه در مکان و چه در جوهر و طبیعت باشد برای خود هدف و غرضی لازم دارد و در حقیقتِ حرکت چنین هدفی نهفته است؛ حتی آن حرکتهایی که نوع مردم تصور میکنند فاقد هدف است، همانها نیز هدفی مناسب با خود دارد؛ مثل اینکه انسان از نشستن در نقطهای خسته میشود، این نوع حرکتها بدون غایت است در صورتی که اگر دقت کنیم بیهدف نیست؛ بلکه هدف، رفع خستگی ناشی از نشستن متمادی در نقطهای که عارض انسان شده است میباشد؛ حتی هستهای که در دل خاک نهفته و آرمیده است، با اینکه فاقد شعور است، اما بیهدف نیست و در نهایت به درخت تنومندی تبدیل میشود که میوه محصول نهایی آن است. از دیدگاه اعتقاد به خدا و معاد؛ دنیا و تمام وسایل زندگی آن وسیله است نه هدف؛ آنها برای انسان ساخته شده نه انسان برای آنها؛ بنابراین دلیل ندارد که انسان در خود چنین اشتهای کاذبی را پدید آرد و حرص و آز خود را روز افزون سازد؛ آنگاه گرفتار اثرهای نامطلوب و واکنشهای روحی آن گردد.[33]
توانگری در قناعت، قطع امید از مال و منال مردم و ترک زیاده طلبی است.[34] هرکس به خدا پناه بُرد، به قضای الهی خرسند و نسبت به خدا خوشبین شد؛ به آرزوهای دنیوی و اخروی خود دست مییابد.
اگر دنیا و آنچه در آن است را به هنر نقاشی تشبیه کنیم و شرایط متفاوت خلق یک اثر هنری همچون نقاشی و خلقت انسان را کنار یکدیگر بگذاریم، خواهیم دانست؛ شاهکار هستی، خلقت خداست.
شرایطی که باید برای یک نقاش مهیا باشد، عبارتند از:
1.وسعت مکان به حدی باشد که نقش در آن جا شود. 2.نور و روشنایی باشد. 3.محل کشیدن سست نباشد؛ سفت و سخت باشد.
اما بوم نقاشی خدا برای صورتگری بشر چنین ویژگیهایی دارد:
1.رحم تنگترین جاهاست. 2.رحم تاریک است. 3.خدا بر یک قطره آبی چنین نقشی طراحی میکند.[35]
بنابر آنچه مذکور افتاد، نشانههای قدرت و عظمت خدا در خلقت بشر نهفته است:
وَفِی خَلْقِکُمْ وَمَا یَبُثُّ مِن دَابَّهٍ آیَاتٌ لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ[36]
و نیز در آفرینش شما و جنبندگانى که (در سراسر زمین) پراکنده ساخته، نشانههایى است براى گروهى که اهل یقیناند.
منبع : کتاب فراموشی مصیر مهمترین دلیل انحراف و گرفتاری بشر
1. آیه 1 سوره اسراء
2. خطبه 179 نهجالبلاغه
3. معراج شهید دستغیب، صص 61 و 62
4. معراج شهید دستغیب، ص 81
5. معراج شهید دستغیب، ص 62
6. تفسیر نمونه ذیل آیه 1 سوره اسراء
7. معراج شهید دستغیب، ص 65
8. عالم برزخ در چند قدمی ما، ص 235
9. معراج شهید دستغیب، ص 86
10. تحفالعقول، ص 329
11. عیون اخبار الرضا، باب 36، ص 275
12. معاد از نظر روح و جسم، ج 3، ص 58
13. ثواب الاعمال، ص 22
14. معاد از نظر روح و جسم، ج 3، ص 65
15. معراج شهید دستغیب، صص 45-61، 92
16. معاد از نظر روح و جسم، ج 1، ص 26
17. معاد از نظر روح و جسم، فلسفی، ج 1، ص 98
18. آیه 3 سوره حدید
19. پنجاه درس اصول عقائد برای جوانان، ص 372
20. معاد در نگاه عقل و دین، ص 179
21. با الهام و اقتباس از کتاب اجساد جاویدان
22. آیه 55 سوره طه
23. آیه 33 سوره احقاف
24. معاد در پرتو قرآن و حدیث، ص 41
25. تلفیقی از آیات 85 سوره حجر و 38 تا 40 سوره دخان
26. معاد شهید مطهری، ص 65 و 80
27. معاد یا آخرین سیر بشر، ص 29
28. اثبات وجود خدا، ص 147
29. معاد از نظر روح و جسم ، ج 1، ص 9
30. آیه 6 سوره انشقاق
31. خطبه 133 نهجالبلاغه
32. حکمت 133 نهجالبلاغه
33. معاد، انسان و جهان، صص 15، 46 تا 48
34. تحفالعقول، ص 571
35. برگرفته از کتاب معراج شهید دستغیب
36. آیه 4 سوره جاثیه