اعتقاد اقوام باستانی؛ فلاسفه و حکما درباره زندگی پس از مرگ
همان طور که در مطلب مرگ پایان زندگی یا شروع یک زندگی جدید بیان شد؛ 3 دیدگاه مختلف نسبت به موضوع مرگ وجود دارد، در مورد گروه سوم بایست گفت: اینها خود به 3 دسته تقسیم میشوند:
1.اقوام باستانی. 2.فلاسفه و حکما. 3.صاحبان ادیان.
عقاید اقوام باستانی:
بسیاری از اقوام باستانی عقیده داشتند که پس از مرگ، ارواح در زیر خاک در مجاورت مردم دنیا زندگانی جدیدی آغاز میکنند. نژاد هند و اروپایی معتقد بودند که آدمیان پس از زندگی در این عالم از میان نمیروند، بلکه به زندگی خود به شکلی دیگر ادامه خواهند داد؛ یعنی مرگ برای آنان مفهومی نداشت.
اقوام عهد قدیم، تنها به زندگی پس از مرگ در زیر خاک اعتقاد داشتند و جهان رستاخیز برای آنان قابل قبول نبود؛ آنها اینگونه میپنداشتند که در زیر خاک لذات و آلام احساس میشود، بر حسب همین باور مردمان قدیم اشیائی مانند لباس و ظروف و وسایل زندگی را با مردگان به خاک میسپردند.[1] دفن اشیاء قیمتی با اموات و قرار دادن آنها در مکان وسیع، نشان از اعتقاد اقوام نیمه متمدن و وحشی باستان به دنیای پس از مرگ است.
دیدگاه فلاسفه و حکما:
در رساله «فیدون» سقراط در زندان با شاگردانش حرف میزند و عالم پس از مرگ را اینگونه ترسیم میکند:
اگر مرگ؛ پایان همه چیز بود، مراقبت و تزکیهی نفس اهمیتی نداشت، لکن اگر روح انسان همیشه زنده باشد، صفت ذاتی خود را، چه خوب و چه بد، با خود به جهان غیب میبرد و حیات ابدیاش به آن بستگی دارد.(رساله اریطون(به نقل از: رساله فیدون)[2] و [3]
همچنین «پنداریس» (شاعر یونانی) در قالب قصیدهای در مورد مرگ بهمناسبت دومین دوره المپیاد ورزشی میگوید:
مردانی که در زمین خاکی، بزرگ و قوی هستند، باید بدانند که بازگشت و سرنوشت کارهای ایشان در حضور«اتاتکی» -خدای داوری- تعیین خواهد شد، اگر داوری ورزشهای زمینی در دنیا با مردم است؛ کارهای بد و خوب ایشان در دادگاه پس از مرگ، رسیدگی و سرانجامِ بدکاران و نیکوکاران در چنین داوری و محاکمهای تعیین خواهد شد.
حتی «هومر» نویسنده یونانی که در حدود 900 سال قبل از میلاد مسیح (سلام الله علیه) میزیسته است، عقیده به قیامت و پاداش و کیفر خوب و بد مردمان را یادآوری میکند که مردگان در زیرِ زمین و در مکان تاریکی، همگی به شکل اشباحی درمیآیند و در محضر ربالنوع بازیهای المپیاد «مینوس» که بر کرسی نشسته و گویی زرین در دست دارد، حاضر شده و منتظر حسابرسی هستند؛ به عقیده هومر عذابها شامل کسانی است که همسران ربالنوعها را فریب دادهاند؛ افعیها و سگها، جگر مجرمین را میخورند؛ دوزخ هومر برای بیدار دلی و دادگری مردم، نه در کار دنیا و نه در محاکم پس از مرگ جایی باز نکرده است.[4]
افلاطون هم میگوید:
هنگامی که مردگان در پیشگاه داور دادگاه «ردامانت» برادر «منیوس» قرار میگیرند و او ارواح را یکبهیک مورد رسیدگی قرار میدهد. اگر روحی را ناپاک و آلوده به فساد و تباهی ببیند؛ و روشن شود که چنین روحی دور از درک حقیقت زندگی کرده است، به زندان و مجازات سخت دچارش میکند. چنین بزهکارانی را در حالی که با علاماتی نشاندار کردهاند تا معلوم شود که شایستگی پاکی نداشتهاند، بهسوی دوزخ میفرستند. اما روحی را که به پاکی، روزگار سپری کرده و در جهان حقیقت زندگی کرده است، با شادکامی بهسوی شهر نیکبختی یا دنیای سعادتمندان روانه میسازند.[5]
ارسطو نخستین فیلسوفی است که عقایدی مغایر با عقاید اقوام باستان داشت.
پایان بخش این قسمت، گفتگوی افلاطون و آرامیس در لحظات آخر و احتضار آرامیس در بیان چگونگی و توصیف مرگ است که با هم از نظر میگذرانیم:
افلاطون: چه میبینی؟
آرامیس: میبینم که رستگاری نفس در خلاصی از بدن است و حال، در خود راحتی میبینم که در ایام حیات خود نیافته بودم.
افلاطون: اگر طاقت داری بهتر توضیح نما.
آرامیس: میبینم خود را که گویا از وقتی که به دنیا آمدم؛ تا به حال بار سنگینی به دوش داشتم و هرچه پیش میرفتم، بار من سنگین تر میشد لکن حالا آن بار سنگین را از دوش خود انداختم و از انداختن او بسیار سبکبار شدم و راحت بزرگی پیدا نمودم و چیزهایی مشاهده مینمایم بهتر از آنکه با چشم سر میدیدم؛ و میبینم عمودی[6] از نور متصل به اثیر؛ و میبینم اشخاصی که نفوس آنها را زنگ گرفته، طاقت آن را ندارند و اعراض مینمایند از آن نور؛ و دنبال هوی و هوس خود را گرفتهاند، چنانچه خفاش اعراض مینماید از نور خورشید. پس از آن گفت: ای افلاطون خوشا به حال صاحبان امانت و راستی و عدالت در افعال و کردار؛ به راستی و درستی آنها در امانند و فائز گردیدهاند.[7]
منبع : کتاب فراموشی مصیر مهمترین دلیل انحراف و گرفتاری بشر
1. دورنمای رستاخیز، ص 15
2. دورنمای رستاخیز، ص 17
3. معاد در نگاه عقل و دین، ص 307
4. دورنمای رستاخیز، صص 42-44 با تلخیص
5. دورنمای رستاخیز، صص 49 و 50
6. تشبیه معقول به محسوس است و شاید منظور از اثیر شمس وجود حق تعالی باشد و عمود متصل به او همان روح انسان کامل است که پرتوی از نور الوهیت و مرتبط به شمس وجود احدی است چنانچه در حدیث فرمود(اتصال روح مؤمن به حق زیادتر از اتصال شعاع شمس به شمس) و انسان هر قدر وارستهتر گردد از تعلق به مادیات ارتباط خود را به مبدأ بهتر مییابد.
7. معاد یا آخرین سیر بشر، صص66 و 67