سؤالات نکیر و منکر در قبر
قبلأ در مورد درخواست شخص محتضر عنوان شد که آرزوی بازگشت[1] به زندگی دنیایی میکند، اما مورد پذیرش واقع نمیشود، فرشتهای که پس از آرزوی بازگشت به دنیا آیه 100 سوره مؤمنون را مبنی بر رد این درخواست تلاوت میکند «مُنَبَّه» یا رومان نام دارد. کار این فرشته یادآوری اعمال و ثبت و نوشتن توسط میت است. این فرشته قبل از نکیر میآید و در نهایت آن نامه را مهر کرده و به گردن میت میافکند.[2]، [3] و [4] (شاید تشبیهی به بازجویی ابتدایی و اقرار و اعتراف متهم باشد) بسته به اعمال طرف، فرشتگان بازجو متفاوت هستند؛ «بشیر» و «مبشر» از مؤمن و «نکیر» و «منکر» از تبهکار سؤال میپرسند.[5] مرحوم آقا نجفی قوچانی (ره) میفرماید: نکیر و منکر از پایین پای قبر وارد شدند.[6] هنگام آمدن صدای رعد میدهند؛ بسیار تندخو و زشتاند، صدایشان غران، چشمانشان همچون برق تابان، موهایشان از پشت سر آویزان و به روی زمین کشیده میشود، دندانهایشان به گونهای است که اگر در زمین فرو کنند گودالی پدیدار شود.[7] و [8] خلاصه با یک منظرهی ترسناکی با میت کافر مواجه میشوند.[9]
البته «نکیر» و «منکر» همیشه بدخلقی نمیکنند، نه روزِ شعبان را روزه گرفتن، خضاب کردن و در تربت پاک نجف دفن شدن عواملی است که سبب مهربانی این دو فرشته میشود.[10] و [11]
مرحوم قوچانی (ره) رویارویی خود با این دو فرشته را بدین شکل ترسیم میکند:
احساس کردم دو نفر؛ یکی خوش صورت و دیگری بد صورت، در قسمت راست و چپ من نشستهاند، اعضای مرا از پا تا به سر، هر یک را جداگانه بو میکشند و چیزهایی در طوماری که در دست دارند مینویسند و نیز قوطیهایی کوچک و بزرگ آوردهاند و در آنها هم چیزهایی داخل میکنند و سر آنها را لاک میکنند و مهر میزنند و بعضی از اعضاء را از قبیل دل، قوهی خیال، واهمه، چشم، زبان و گوش را مکرر بو میکشند و با هم نجوی میکنند و به دقت و تأمل دوباره و سه باره بو کشیده و پس از آن به دقت مینویسند و در آن قوطیها میگذارند… فهمیدم که زشتیها و زیباییهای مرا ثبت و ضبط میکنند. آنکه خوش صورت بود، نمیگذاشت بعضی از زشتیها ثبت شود، به عذر آنکه توبه نموده و یا آن فلان عمل نیک آن را از بین برده و یا آن زشت را زیبا و نیکو کرده؛ همچون اکسیر که مس را طلا نماید، و من از این جهت او را دوست داشتم. آن طومار نوشته را لوله کرده و طوق گردنم ساختند. روی بعضی نوشته بود زاد فلان منزل و روی بعضی خطرات و عقبات فلان منزل و بعضی پاکتها نیز متعلق به بعضی از منازل بود که در آنجا باید باز شود و معلوم گردد.
راستی؛ شاید شما هم از خود بپرسید: مگر خدا از کردار بندگان مطلع نیست؟ پس این پرسش قبر برای چیست؟
نفس امتحان و پرسش قبر، انسانها را در دنیا به تلاش و کوشش بیشتر وادار میکند؛ در حین امتحان، نیکوکاران از پاسخ دادن لذت؛ و بدکاران رنج میبرند.[12] سؤال قبر تحصیل نشانههایی برای تعیین زندگی ویژهای است که در آن جهان مستحق آن هستند. برخلاف دادگاههای دنیایی که گاه مراعات عدالت نمیشود و متهم، فرصت دفاع ندارد و بعدها تا روزگار ادامه داشته باشد، از آن بیعدالتی گلایه میکند، دادگاه عدل الهی از زمان بازپرسی تا برپایی قیامت، حول محور عدالت میچرخد و متهم فرصت دفاع و نطق دارد، اینها همه موجب میشود تا جرم خود را آگاهانه بپذیرد و جای هیچگونه عذر و بهانهای باقی نباشد. وقتی از او سؤال میکنند، خواه ناخواه جواب میدهد و راه گریز از آن به طرق مختلفی چون دروغگویی، به اشتباه انداختن بازجویان و یا کتمان حقایق وجود ندارد؛ همانطور که در دادگاه قیامت چنین فرصتی نمییابد؛ و گواهان قیامت که اعضاء و جوارح یکی از آنهاست؛ بر علیه او شهادت خواهند داد، از همین رو جز صداقت و راستگویی انتظاری نیست؛ ما 3 نوع حرف زدن داریم: 1.نطق بیضا و صامت (مربوط به اجسام است) 2.سخن گفتن معمولی 3.نطق تکوینی یا همان زبان حال (مربوط به موجودات جاندار)، پس از گذاشتن سنگ لحد؛ روح به زبان، قلب و گوش باز میگردد. بعضی گمان میکنند جنبش؛ تنها برای دست و پای حیوانی است و ارواح جنبش ندارند؛ در حالی که شخص، هر شب هنگام خواب؛ نطقها و گفتگوهایی دارد بدون اینکه زبان و لب او جنبش داشته باشد، حتی کسی که نزدیکش بیدار باشد، صدایش را نمیشنود و همچنین سیرها دارد بدون اینکه بدنش در بستر جنبشی داشته باشد.[13]
به هر ترتیب، مهم نیست این پرسش و پاسخ به چه نحو باشد، آنچه مهم است، نفس سؤال قبر است که مسلم و قطعی میباشد؛ «شیخ صدوق» در کتاب «اعتقادات» خود مینویسد:
به عقیده ما پرسش قبر حق است.[14] همچنین در «امالی» با ذکر حدیثی از امام صادق سلام الله علیه مینویسد:
سؤال در قبر، یکی از مسلمات عقائد اسلامی است و جز «ضرار» کسی آن را انکار نکرده است. «شیخ مفید» در کتاب «اوائل المقلات» و «محقق طوسی» در کتاب «تجرید» و «علامه حلی» در کتاب «کشف المراد» ادعاء بر صحت آن کردهاند.[15]
روح مؤمن پس از قبض به آسمان هفتم میرود و سپس به جسد بازمیگردد و سؤال فرشتگان در قبر شروع میشود و سپس از قبر او دری به بهشت باز میشود، سپس شخص خوش بو و خوش رویی که همان عمل صالح اوست به سراغش میآید. در غیر اینصورت، دری به جهنم گشوده خواهد شد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ضمن سفارشی به «قیس بن عاصم» در مورد عمل صالح برای قبر میفرماید:
پس اگر خواهی مشغول کاری شوی، پس سرگرم مشو جز به کاری که رضا و خرسندی خدا در آن است. همراه انسان پیش از مرگ و بعد از آن، جز کردارهایش چیزی نخواهد بود. انسان در این عالم دنیا مهمانی است که اندکی نزد اهلش میماند؛ و بعد، از بین آنها کوچ میکند و به قرارگاه خود میرسد.[16]
حضرت اینگونه ادامه میدهد: ای قیس! چارهای نیست برای تو از قرینی که دفن شود با تو و او زنده است. دفن میشوی تو با او و تو مردهای، پس اگر او کریم باشد، گرامی خواهد داشت تو را و اگر لئیم باشد؛ وا خواهد گذاشت تو را و به داد تو نرسد. محشور نخواهی شد مگر با او. مبعوث نشوی مگر با او؛ و سؤال کرده نخواهی شد مگر از او. پس قرار مده آن را؛ مگر عمل صالح؛ زیرا که اگر صالح باشد، انس خواهی گرفت با او؛ و اگر فاسد باشد، وحشت نخواهی نمود مگر از او، او عمل توست.[17]
مهمترین سؤالهای عالم قبر مسائل اعتقادی و مسیر حرکتی است، از معبود، پیامبر، کتاب آسمانی، ولایت، کیفیت و کمیت عمر، کسب و صرف مال، نماز، خمس و زکات، حج واجب، روزه، محبت اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین و همچنین از دوستان شخص سؤال میکنند که با که دوست بودی.[18]
دختری بعد از دفن مادرش؛ داخل قبر در کنار او خوابید، اما قبر را با خاک نپوشانیدند بلکه با تخته پوشاندند تا راه تنفس برای دختر که هر وقت خودش خواست خارج شود، باز باشد؛ فردای آن روز مراجعه کردند و موهای او را سفید شده دیدند؛ علت را جویا شدند که دختر در جواب چنین گفت: دیشب 2 فرشته از عقاید مادرم پرسیدند، وقتی به ولایت رسیدند؛ حضرت امیر سلام الله علیه حاضر شده و فرمودند: من امام او نیستم! در این حال چنان گرزی بر سر مادرم زدند که من از وحشت به این روز افتادهام. پس از این جریان تمام اقوام آنان که سنی مذهب بودند شیعه شدند.[19] و [20]
سؤال و جواب نکیر و منکر از روح و در قالب جسم مثالی اتفاق میافتد نه در کالبد مادی؛ لکن ممکن است اثر اعمال از ثواب و عقاب به بدن نیز سرایت نماید.[21]
مرحوم آقا نجفی قوچانی (ره) میفرماید: پس از جواب دادن به سؤالات پرسیدند که این جوابها را از کجا گفتی؟(کنایه از این که اصول اعتقادی تقلید پذیر نیست و انسان باید به قلب یقین حاصل کند) پس از دیدن هیبت آنان با حال ضعیفی جواب دادم.
ایشان در ادامه در توصیف حالات خود میفرماید: پس از جواب دادن به سؤالات، فرشتگان مأمور سؤال و جواب رفتند و من با همان حال، گویا به خواب رفتم و یا بیهوش بودم؛ ولی حس میکردم که از آن اضطراب راحت شدم.[22]
پس از مدتی از خواب بیدار شده و خود را در حجره مفروشی دیدم؛ (قندیلی از سقف این حجره آویخته که مثل خورشید میدرخشد) در حالی که سرم بر زانوی جوان خوشرو و خوشبویی بود. گفت: من رفیق تو هستم. از اسم و حسب و نسب وی پرسیده و مراتب خرسندی آشنایی با او را ابراز داشتم؛ آرزو داشتم که همیشه با او باشم. گفت: اسمم هادی است؛ یعنی راهنما، یک کنیهام «الوقار» و دیگری«ابوتراب» است و من بودم که جواب آخری را به دل تو انداختم؛ تو نیز گفتی و خلاصی یافتی وگرنه چنان با عمود میزدند که جای تو پر از آتش میشد.
مرحوم آقا نجفی قوچانی (ره) ادامه میدهد: از هادی پرسیدم چرا من با اینکه سابقهای (از دوستی) با تو ندارم، این همه عشق مفرط به تو پیدا کردهام؟ گفت: من از اول با تو بودهام و مهربانی داشتهام لکن محسوس تو نبودهام، چون دیدهی تو در جهان مادی چندان بینایی نداشته است. من همان رشتهی محبت و ارتباط تو به علی بن ابیطالب و اهلبیت پیغمبر صلوات الله علیهم اجمعین هستم و از تو هیچ جدایی ندارم مگر اینکه تو خود را به هوسهایی از من دور داری… من الان میروم و تو باید استراحت کنی.[23]
سؤال آخر در نظرم عجیب و بیهوده مینمود؛ به هادی گفتم مثل این است که آتشی در دست انسان باشد و اظهار کند که «دستم سوخت»؛ نباید پرسید که چرا اظهار میکنی دستم سوخت؛ و اگر کسی هم جاهلانه بپرسد، جوابش این است: مگر کوری، نمیبینی آتش به روی دستم هست! هادی گفت: این چنین نیست! مگر در عالم ذر همه بلی نگفتند و اقرار به ربوبیت و معنویت حق نکردند؟ گفتم چرا؟ گفت: در جهان مادی که به تکالیف امتحان شدند، چون اقرار روز اول زبانیِ صرف بود؛ از بعضی از تکالیف سر بر تافتند و از بوتهی امتحان خالص بیرون نیامدند. پس تقلید در گفتار بدون عقد قلب مفید فایده نخواهد بود.[24](استنتاج: سؤالات قبر برای این است که فرد قالوا بلی را در جواب الست بربکم که صرف زبانی بوده، معتقد شده است یا نه؟!)
دو ملک پس از شنیدن پاسخهای درست از جانب مؤمن در قبر؛ او را دعا کرده و میگویند خداوند او را در هر چه دوست میدارد ثابت گرداند.[25]
اما این تمام ماجرا نیست، شیطان همراه دیگر میت است؛ مرحوم آقانجفی (ره) در ادامه میفرماید:
پس از آنکه شخص بد هیبتی را دیدم که قصد همراهی مرا داشت و من به این کار راضی نبودم، از او پرسیدم: کیستی؟ گفت: همزاد تو و اسمم «جهالت» و لقبم «کجرو» و کنیهام «ابوالهول» و شغلم «فساد و فتنهانگیزی» است. هر انسانی یک همراه از شیاطین دارد که پس از مرگ هم در عالم برزخ با او خواهد بود و اگر در دنیا همزادِ شیطان او مغلوب شده باشد؛ در برزخ از شر او راحت است و الا در آنجا نیز گرفتار مزاحمت او خواهد بود.[26]
کافی از ابوبصیر و او نیز از امام صادق سلام الله علیه (در مورد مؤاخذه بازرسان قبر) نقل کرده است: هنگامی که شخص میت کافر باشد این دو ملک بازرس به او میگویند: این شخصی که در میان شماست کیست؟ و کافر پاسخ میدهد: نمیدانم. در این هنگام او را با شیطان تنها میگذارند.[27]
حَتَّى إِذَا جَاءنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ[28]
تا زمانى که (در قیامت) نزد ما حاضر شود مىگوید: «اى کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود؛ چه بد همنشینى بودى!»
همه عذابها یک طرف؛ و همنشینى با این قرین سوء، یک طرف، همنشینى با شیطانى که هر وقت به قیافه نفرتانگیز او مىنگرد، تمام خاطرههاى گمراهى و بدبختیاش در نظرش مجسم مىگردد، کسى که زشتىها را در نظرش زیبا جلوه مىداد، و بیراهه را شاهراه، و گمراهى را هدایت، اى واى که او براى همیشه قرین و هم بند او است![29]
با این توضیحات خوب است بدانیم؛ سؤال قبر در مورد چه کسانی است؟
امام باقر سلام الله علیه فرمود: در قبر پرسش نمیشود مگر از کسانی که دارای ایمان یا کفر محض هستند.[30] علامه مجلسی (ره) میفرماید:
از مستضعفان و متوسطان که بین ایمان و کفر قرار دارند، سؤال نمیشود.
اینکه در مورد دیگران گفته شده: «آنها را به حال خود رها مىکنند، یا از آنها صرفنظر مىکنند.» مفهومش این نیست که آنها برزخ ندارند، بلکه سؤال قبر درباره آنها نیست.[31] از همه در مورد اصول پرسیده میشود، آنچه مستضعف در مورد آن مورد سؤال واقع نمیشود، جزئیات است که این نیز به قیامت موکول میشود.
مستضعفان در غالب اوقات در حال خواب یا غفلت و بیخبری در برزخ هستند که در قیامت بیدار میشوند.[32] بچههای نابالغ و مستضعفان فکری و فرهنگی و کسانی که دسترسی به تحقیق ندارند، از عذاب برزخ در اماناند؛ همانگونه که از نعمتها نیز بیبهرهاند.[33] همچنین کسانی که قدرت به هجرت از دیار خود برای دستیابی به حق ندارند.(واژه «مقیلا» در قرآن (24 فرقان) دلالت بر خواب نیم روزی یا همان خواب «قیلوله» دارد)
مستضعفان و متوسطان چه کسانی هستند؟
از بررسى آیات قرآن و روایات استفاده مىشود: «مستضعف» به کسانى مىگویند که از نظر فکرى، بدنى و یا اقتصادى، آنچنان ضعیف باشند که قادر به شناسائى حق از باطل نشوند.
و یا اینکه: با تشخیص عقیده صحیح بر اثر ناتوانى جسمى، ضعف مالى و یا محدودیتهایى که محیط بر آنها تحمیل کرده، قادر به انجام وظایف خود به طور کامل نباشند و نتوانند مهاجرت کنند.
امام موسی کاظم سلام الله علیه در توصیف مستضعف میفرماید:
«مستضعف کسى است که حجت و دلیل به او نرسیده باشد و به وجود اختلاف (در مذاهب و عقاید که محرک بر تحقیق است) پى نبرده باشد، اما هنگامى که به این مطلب پى برد، دیگر مستضعف نیست»
همچنین از امیر مؤمنان علی سلام الله علیه میخوانیم که فرمود: «نام مستضعف به کسى که حجت بر او تمام شده و حق را شنیده و فکرش آن را درک کرده است اطلاق نمىشود».[34] و [35]
به هر ترتیب ایشان عبارتند از:
1. کودکان، مردان و زنانی که از نظر عقلی کاستی دارند.
2. عقبماندگان ذهنی و منگولها که توانایی ادای تکالیف خود را ندارند.
3. آنان که امام واجبالاطاعه را نمیشناسند و عناد و لجاجتی ندارند. و کسانی که نتوانستهاند حق را تشخیص بدهند.
4. کسانی که از ضرورت و التزام عملی به دین و عدم آن چیزی نمیدانند.(جاهل قاصر)
5. کسانی که کفهی اعمال نیک آنان بر گناهان ترجیح ندارد و ایمان و اعمال صالح آنها مانع ورود به جهنم شده است.[36] امکان بخشش این گروه وجود دارد، چنانچه قرآن در مورد ایشان میفرماید:
فَأُوْلَئِکَ عَسَى اللّهُ أَن یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَکَانَ اللّهُ عَفُوًّا غَفُورًا[37]
امید است خداوند، آنها را مورد عفو قرار دهد؛ و خداوند، بخشنده و آمرزنده است.
البته این بخشش مشروط است نه مطلق؛ یعنی پس از بررسی صحت و سقم و همچنین میزان قصور ایشان در استضعاف، ممکن است بخشیده شوند، ممکن است عقوبت شوند.[38] به هر حال رحمت خدا شامل کسانی است که از عذاب برگردانده شوند.[39] با توجه به شرایط عصر حاضر که عصر مدرن و در دسترس بودن تکنولوژی است، به نظر بهانهای برای کسی باقی نباشد تا از استضعاف خود و طرح آن، راهی برای فرار یابد.
علاوه بر این گروه؛ از پیامبران و امامان معصوم صلوات الله علیهم اجمعین، دانشمندان پارسا، مجاهدان و شهیدان نیز سؤال نمیشود. [40]
البته بعید نیست که دیگر پیروان راستین خط ولایت و امامت نیز در قبر مورد بازخواست قرار نگیرند و لطف و رحمت الهی نصیب آنان نیز شود.[41]
منبع : کتاب فراموشی مصیر مهمترین دلیل انحراف و گرفتاری بشر
1. آیه 12 سوره سجده، آیه 27 سوره انعام
2. اقتباس از بحار الانوار، ج 22، ص 374 تا 380
3. الفضائل صص 113 تا 122
4. عالم برزخ در چند قدمی ما، صص 191-199
5. معاد در پرتو قرآن و حدیث، ص 134
6. سیاحت غرب، ص 15
7. بحار الانوار، ج 6، ص 223
8. حیات پس از مرگ، ص 130
9. معاد شهید دستغیب، ص 47
10. کافی، ج 6، ص 483
11. منازلالآخره، ص 48
12. برگرفته از کتاب حیات پس از مرگ
13. معاد شهید دستغیب، صص 28 و 29
14. عقایدصدوق/16/گفتارصدوق، صدررضوانی/35
15. معاد، انسان و جهان، ص 234
16. معاد شهید دستغیب، صص 49 و 50
17. منتهیالآمال، ج 1، ص 169
18. بحار الانوار، ج 6، ص 260
19. معاد شناسی علامه تهرانی، ج 3، ص 110
20. عالم برزخ در چند قدمی ما، ص 201
21. برگرفته از کتاب معاد یا آخرین سیر بشر
22. سیاحت غرب، ص 23
23. سیاحت غرب، ص 26
24. سیاحت غرب، صص 23-26 با تلخیص و تفاوت
25. حیات پس از مرگ، علامه طباطبایی، ص 33
26. سیاحت غرب، ص 47
27. حیات پس از مرگ، علامه طباطبایی، ص 41
28. آیه 38 سوره زخرف
29. تفسیر نمونه، ذیل آیه 38 سوره زخرف
30. کافی، ج 3، ص 235 نقل از بحار، ج 6، ص 260
31. پیام قرآن، ج 5
32. آیه 52 سوره یس
33. معاد در نگاه عقل و دین، ص 290
34. خطبه 189نهجالبلاغه/بحار، ج 66، ص 227
35. تفسیر نمونه ذیل 99 نساء
36. معاد در نگاه عقل و دین، صص 524-526
37. آیه 99 سوره نساء
38. اشاره به آیه 106 سوره توبه
39. آیه 16 سوره انعام
40. حیات پس از مرگ، ص 137
41. حیات پس از مرگ، ص 144