داستان تعهد روباه به حاج محمد صادق تخته فولادی

داستان کوتاه، جالب و آموزنده تعهد روباه

مَن رَحِمَ وَ لَو ذَبیحَه عُصفُورٍ رَحِمَهُ اللهُ یَومَ القیامَه
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هر که رحم کند هر چند به اندازه سر بریدن بچه گنجشکی باشد؛ خدا در روز قیامت او را رحم کند.(نهج الفصاحه ح 3013)

در یک زمستان سخت که برف زیادی باریده بود؛ یک شب به حاج محمد صادق تخته فولادی عرض می کنند: روباهی پای دیوار تکیه ایستاده و از سرما می لرزد. می فرمایند: گوش او را بگیرید و بیاورید اینجا؛ می روند روباه را می آورند، مرحوم حاجی خطاب به روباه می گوید: در اینجا اتاقی هست که چند مرغ و خروس ما در آنجاست؛ تو هم میتوانی شب ها بیایی و در آن اتاق با آن حیوانات بمانی و صبح که شد دنبال کارت بروی.

سپس به خدمت کارشان می فرمایند: روباه را ببرید در اتاق مرغ ها جای دهید.

از آن پس؛ روباه داستان ما هر شب می آمد و مستقیم به اتاق مرغ ها می رفت و تا صبح پهلوی آنها بود. صبح که می شد از تکیه بیرون می رفت.

بعد از مدتی؛ یک شب یکی از مرغ ها را می خورد و صبح زود هم طبق معمول از تکیه خارج می گردد؛ اما شب که برمیگردد دیگر داخل تکیه نمی شود و بیرون تکیه پای دیوار می خوابد.

جریان را به حاجی عرض می کنند؛ می فرمایند: بروید روباه را بیاورید.
روباه را می آورند. حاجی رو به او کرده و می فرمایند: تو تقصیری نداری؛ طبع روباهی تو غلبه کرد و بر خلاف تعهدت عمل نمودی؛ حالا برو جای هر شب بخواب ولی شرط کن دیگر خطا نکنی.

می فرمودند: دو ماه دیگر روباه هر شب می آمد و صبح می رفت بدون اینکه دیگر متعرض این حیوانات بشود؛ تا اینکه زمستان تمام شد.(1)

زان بیاورد اولیا را بر زمین | تا کند شان رحمه للعالمین (2)

الا گر طلبکار اهل دلی | ز خدمت مکن یک زمان غافلی
خورش ده به گنجشک و کبک و حمام | که یک روزت افتد همایی به دام (3)

1. نشان از بی نشان ها، ج 1 ص 42
2. مولوی مثنوی، دفتر سوم، 1834
3. بوستان سعدی، باب دوم، ص 130

تهیه شده در تحریریه سایت مسلمان با استفاده از کتاب سلوک عارفانه